بدون عنوان
ديروز رفته بوديم خونه خاله ژيلا براي اولين بار توت زدن از درخت را ديدم خيلي جالب بود انقدر خنديده بودم كه فكم درد گرفته بود و همش ماماني ميگفت اي جانم قربونت برم خلاصه از اون روزها بود كه سالي يك بار شايد براي هركس اتفاق بيافته ...
نویسنده :
مامان ناهید
14:18