روژان روژان ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

شیرین ترین شیطونک دنیا

بدون عنوان

ديروز رفته بوديم خونه خاله ژيلا براي اولين بار توت زدن از درخت  را ديدم خيلي جالب بود انقدر خنديده بودم كه فكم درد گرفته بود و همش ماماني ميگفت اي جانم قربونت برم خلاصه از اون روزها بود كه سالي يك بار شايد براي هركس اتفاق بيافته ...
25 خرداد 1390

احساس گناه ماماني

ديروز وقتي مامان ناهيد آمد دنبالم داشتم بال درمي آوردم . قيافه ماماني را   كه ديدم واقعاً خوشحال شدم با عشق بغلم كرد و همش بهم ميگفت بميرم برات ماماني .... ببخشيد كه انقدر دير آمدم ....و همش ماچم ميكرد . ..... فرح جون (مربي مهد) داشت به ماماني ميگفت : روژان صبحها از همه زودتر ميآد و بعدازظهرها از همه ديرتر مي ره ولي ما از اين بابت خوشحاليم چون خيلي دختر خوبيه و همه دوستش دارند . ماماني يكم با حالت شرمندگي نگاهش ميكرد و بعد با عشق و كمي بغض به من نگاه ميكرد . من از اين بابت اصلاً ناراحت نبودم ولي ماماني خيلي غصه مي خورد كاملاً معلوم بود.   براي اينكه كمي خوشحالش كنم سريع بهش گفتم ماماني ببين نقاشي من را به ديوار...
25 خرداد 1390

عكاسي مامان در لحظه هاي رويايي من وقتي كه ميرم پارك

  مامان ناهيد هر روز بعد از اينكه از سركار بر ميگرده شروع به انجام دادن كارهاي خانه ميكنه بعد با هم ميريم پارك و گاهي از من عكس ميگيره تا من تماشا كنم . اين عكسها را هم ماماني با موبايلش از من ميگيره آخه من خيلي دوست دارم بعضي وقتها با موبايل ماماني عكسهاي خودم را تماشا كنم .                     ...
25 خرداد 1390

روز مادر مبارك

ای یگانه ترین بعد از خدای! مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گامهای توست ماه و خورشیدت ننامم که آن دو نور تو را به عاریت گرفته اند ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا تو را نسترن و یاس و یاسمن نمی دانم که گل نیز عطر و بویش را از تو دارد آبشاران خروشان از مهر توست و دشت وسعت خویش را از قلبت گرفته مادر تو را با کدامین شعر و غزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند تو...
2 خرداد 1390
1